سیماسادات موسوی نیاسیماسادات موسوی نیا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه سن داره

سیما دنیای من

چند روزی که گذشت

سلام گل خوشبوی زندگی من امروز میخوام برات از روز تولدت بنویسم.روز تولدت من شام سبکی پختم که شامل سوپ جو و لوبیا پلو بود و ماست و خیار و سبزی خوردن که از باغمون چیده بودیم.علی رغم تموم نگرانیم واسه کمبود جا همه به خوبی جا شدیم اسرا رو هم تو دعوت کرده بودی.وقتی که بابایی کیک رو از بازار آورد و ما تو یحچال گذاشتم تو خیلی هیجان زده بودی  هی در یخچال رو باز می کردی و نیگاش میکردی هیف که اون موقع ازت عکس نگرفتم اما صحنه خیلی جالبی بود.خلاصه عموهای من و عمه لعیا اینا و نرگس و باباش اومدند بعد ازشام بلاخره لحظهایی که منتظرش بودی رسید و چراغها رو خاموش کریم و فشفشه هارو روشن کردیم و شمعهای روی کیک رو هم روشن کردیم و کیک روگذاشتیم جلوت وتو ف...
14 تير 1392

چهارمین سالگرد تولدت مبارک گلم

سلام بهترینم خوبی؟خوشی؟سلامتی من هم خوبم.ازصبح زود دارم خونه رو مرتب میکنم آخه امروز تولد خانوم خوشگله خودمه .سخت مشغول کار بودم یکهو چشمم افتاد به ساعت ساعت یک و نیم بود آخ لحظه به هوش اومدنم.چقدر نگرانت بودم چشمم رو که باز کردم خاله فاطمه کنارم نشسنه بودو بغلش یه فرشته ناز خوابیده بود.خاله گفت رعنا ببین دخترت رو ولی من می ترسیدم نگات کنم گفتم خاله سالمه؟گفت بله که سالمه گفتم خاله انگشتاشو بشمر ببین درست ده تاست شاید هم داشتم هزیون میگفتم خاله گفت آره که ده تاست بعد کمکم کرد بهت شیر دادم مامانم هل شده بود ولی خاله مثل یه مادر یا خواهر مهربون پیشم بود چقدر کمکم کرد ..... چهار سال گذشت اما دیگه خاله مهربونم نیست .اما خا...
8 تير 1392
1